اخلاق ، راهی به رهایی
اخلاق ، راهی به رهایی
یک شنبه 16 تير 1392 ساعت 11:16 | بازدید : 415 | نویسنده : شورای نویسندگان | ( نظرات )

 

فرهاد حسن سلطانپور
چند روزی پیش ،نیکو پیشه ای فرشته خو که صاحب قلبی خاشع و روحی عاشق هستند به من تلفن کردند و از بداخلاقی ها و بدرفتاری های جامعه، با دلی پر و صدایی گرفته ، سینه ای سوزان و نایی گداخته ناله کردند و درد دل گفتند! این انسان بزرگ که بی منفعت ِ مادی و فقط از سر حسن نیت و فوز خدمت در یکی از دانشگاهها خادمی می کنند و اربابان رجوع را پاسخی درخور میدهند و گره از کلاف خلقی باز می کنند ، از رفتار کج و رذل برخی کارمندان و پشت میز نشینان شِکوه کردند و از بی مسئولیتی ها و "جوابهای سربالا" و منت گذارانه داد ِ سخن کردند. از "امیری کردن ها" و "وزیری کردن ها" ، و میز و منصب ها را عمارت خویش فرض کردن ها و اربابان رجوع را اسبابان صرع انگاشتن و کرامت ها را شکستن و حرمت ها را دریدن گفتند !
صد البته قصد نگارنده، اطلاق تمام و کمال صفت " بی اخلاقی" به جامعه نیست لکن گاهی ره در خیابان ها و کوی و برزن ها، ادارات و سازمانها، تاکسی ها و اتوبوس ها انداختن ، خوب پرده از بی طاقتی ها و کم حوصلگی های ما بر می دارد و رخ از بد اخلاقی ها و کرامت شکنی ها نمون می کند . دانشگاه ، آنجا که محل تئوری پردازی و شمایل پروری است و الگوهای چگونه زیستن و بهتر زیستن ، مدیریت کردن و حل و فصل کردن از بایسته های آن به شمار می رود ، خود در حل و فصل چالش ها و تنازعات درون سیستمی دچار ناتوانی و نابلدیست ، دیگر گله از عجز سایر دستگاهها در حاکم کردن " رفتار سازمانی "ِ اخلاقمند و کرامت مدار ، و " فرآیند اداری" ثمر بخش و فایده مند ، گره گشا و سهولت بخش ،کوچک و چابک جای خود دارد .
حدود یک سال پیش،در یکی از دانشگاهها رفتاری از یکی از اساتید دیدم که سخت ناراحت و معذبم کرد . در اتاق اساتید به همراه تعداد کثیری از همکارانم نشسته بودم، همه غرق در صحبت و گفتگو با یکدیگر بودند که مردی 40 ساله که از دانشجویان بود از دفتر دار اتاق محترمانه خواست که به دکتر فلانی بگویند یکی از دانشجویانش کاری دارند. دفتردار هم دوبار به آقای دکتر فلانی گفتند و ایشان وقعی ننهادند ، بیچاره این دانشجو که دقایقی بیرون منتظر ایستاده بود به ناچار خود از استادش درخواست کرد که اندکی به ایشان فرصتی بدهند تا مشکلش را بیان کند و متاسفانه این همکار ما ، یعنی همان دکتر فلانی برگشت و با لحنی دور از ادب خطاب کرد: هر حرفی داری بگو ! دانشجو گفت استاد در صورت امکان تشریف بیاورید حضوری خدمتتان عرض کنم و آنگاه دکتر فلانی با لحنی بد ، پردۀ کرامت و شخصیت این انسان را دریدند و در میان همه همکاران و اساتید عرق حقارت بر پیشانی این دانشجو چکاندند! بنده بعدا به این همکارم گفتم که این رفتار و سخن در شأن معلمی و آموزگاری نبود ، نیک آن بود که خاضعانه و خاشعانه دل به سخن این دانشجو می دادید شاید گِرهی داشتند که حاجت به شما برده بودند و لکن اگر گشودن مشکلشان بر شما مقدور نبود ، با مهر و مهربانی تفهیمشان میکردید . و اما پاسخی که شنیدم بر عجبم افزود ؛ گفتند نباید به دانشجو جماعت رو داد ، پُررو می شوند ! بدیهی است که بنده قصد تعمیم آن به همۀ اساتید آن دانشگاه و تمام کشور ندارم لکن هر از گاهی چنین مناظری در دانشگاهها و ادارات دیدن ، آن هم از اهالی فرهنگ و هنر چندان خوشایند، و آیت امید بخشی نیست .
انقلابی که در بهمن 57 رخ داد و بهمن و بهار را خویشاوند و همراه کرد ، یک انقلاب فرهنگی بود که نتیجۀ آن زیست اخلاقی می بایستی می شد و گرنه سد و پل ساختن و بزرگراههای بزرگ احداث کردن ، و به توسعه عمرانی دانشگاهها و سازمانها همت کردن و بر تعداد دانشجو و استاد افزودن ، مشی هر حکومت و نظامی است ، دینی و لائیک هم ندارد . هر حکومتی از باب حفظ خود و استمرار قدرت خویش هم که شده، ساختمان می سازد و رفاه ایجاد می کند لکن فصل ممیزه این انقلاب با انقلاب های دیگر وجه اخلاقی آن بود !
چرا واقعا اخلاق در میان ما چنین مغفول و متروک و مظلوم افتاده است ؟چرا در خطابه ها و مواعظ ِ واعظان و عالمان ما ، و در محافل روشنفکری ما کمتر اشارتی به اخلاق و اخلاقیات می رود ؟ عالمان و فقهای ما در باب احکام پنج گانه حرام ، واجب ، مستحب ، مکروه و مباح به کرّات سخن گفته اند گویی اینکه می توان تمام دستورالعمل های فردی و اجتماعی ِ مقلّدان را در این مقولات گنجاند و رشنفکران و روشن اندیشان ما به وفور در باب عقلانیت و نزاع سنت و مدرنیته قلم زده اند اما از ارزش و اخلاق سخنی آنچنان درخور نگفته اند و قصه اخلاق چنین اسیر طوفان بی مهری گشته است طوری که خلقی را نیز بی مهر به هم کرده است !
بهترین نشانه یک جامعۀ خوب این نیست که تورم و بیکاری حل شود و مسکن ارزان شود و شاخص های رفاه ارتقا یابد ، این ها نشانه های خوبی هستند ولی بهترین نشانه ، وزیدن نسیم اخلاق و جاری شدن ارزشهای نیکو در جامعه است .
به نظر چنین می رسد که ما به قدری در قشر اسلام و انقلاب ، حفظ و نگه داشت آن مانده ایم که از درون و مغز آن غافل شده ایم ، اینکه اساسا قرار بود در پرتو اسلام و انقلاب چه میوه ای به ثمر بنشیند ! از خودمان نپرسیده ایم قرار است این انقلاب و اسلام حفظ شود که چه بشود ؟!
فنی که متکفل عمل است و احکام و فروع آن را به ما می آموزد فن "فقه" است و در واقع فقه متکفل ظواهر اعمال است ، اما آنچه متکفل ایمان و اعتقادات است کلام دینی و اخلاق است . به نظر یکی از عوامل ناهنجاری های اخلاقی جامعۀ ما این است که جامعۀ دینی را بر "بینش فقیهانه " استوار کرده ایم تا "بینش ایمانی و اخلاقی" . یعنی به جای اینکه دین را به "ایمان " و "عمل" تعریف کنیم و ایمان را مقدم بر عمل بشماریم ، اصل را تقدم عمل بر ایمان قرار داده ایم و اهمیت را بیشتر به اعمال ظاهری داده ایم تا به ملکات قلبی در حالیکه اساسا ایمان و اخلاق را باید مبنا و ضابطۀ جامعه دینی بدانیم و به قول غزالی احیای دین منوط به احیای اخلاق دینی است. در چنین حالتی ریاکاری و نفاق و جبن و درنده خویی به مراتب ضددینتر شمرده می شود تا شرابخواری و قمار . در بینش فقهی نخستین تلاش ها مصروف صورت شرعی دادن به جامعه می شود و حدّ زدن ، دیه گرفتن و اصرار بر حجاب ورزیدن از اولویت ها شمرده می شود در حالیکه دینی شدن یک جامعه در گرو بینش ایمانی و اخلاقی، و اعتقادات قلبی میسر می شود و آنها نیز از طریق حکمت ، موعظه و جدال احسن آغاز می شود و حدّ زدن و دیه گرفتن به آخر گذاشته می شود و در واقع، اول دلها ربوده می شود سپس نوبت به بدنها می رسد !
ما یک «خود» داریم و یک «بیگانه‏» ؛ و تمام همت علم اخلاق این است که خود را از بیگانه خلاص کند و به قولى، بیگانه ‏پیرایى کند . رذایل، همه بیگانه‏اند و از جنس ما آدمیان نیستند ؛اگر هم به درون خانۀ ما رخنه کنند، باید آنها را بیرون راند . اما، فضایل از جنس ما هستند و زمانى که در خانه وجود ما منزل کنند، ما را خودتر و «خود» ما را فربه ‏تر خواهند کرد .
در هر صورت، بد اخلاقی ها و کرامت شکنی ها در جامعۀ دینی ما وصله ای ناجور می نماید و باید به دارویی منطقی و مشفقانه آن را از آماس بیمارصفتانه برهانیم!
از "چه بایدکرد" ها به اجمال گفتم و اما در قلمی دیگر به تفصیل سخن خواهم گفت .
اقتضای جان چو ای دل آگهی است                              هر که را افزون خبر جانش قوی است
آدمی فربه شود از راه گوش                                        جانور فربه شود از حلق و نوش


موضوعات مرتبط: مقالات , اخلاق , ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست










می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
رضا در تاریخ : 1392/4/16/7 - - گفته است :
فوق العاده است


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 59
:: کل نظرات : 8

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 53
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 53
:: بازدید ماه : 232
:: بازدید سال : 431
:: بازدید کلی : 88845